غريب و تنها ميانه ي شهري نا اشنا پسركي عاشق قدم ميزند زير اواز ميزند و به تو يار قديمي اش سلام ميدهد پسرك تنها سالهاست كه با وجود تو ديگر احساس تنهايي نميكند اما غربت چيزي نيست كه ساده دست از سرش بر دارد غريب كه باشي عشق معنايش چيز ديگري ميشود آي هواي بودنت را بريز در شهر كه تهران بيابان ندارد تا مجنونت شوم بايد ميانه ي دود و اهن دورت بگردم آي غريب نباشي عشق الهي هيچ كجا @mr_pirzadeh هزار و يك سال و پانزده شب
علی ضیاء | غريب و تنها ميانه ي شهري نا اشنا
پسركي عاشق قدم ميزند
زير اواز ميزند
و به تو يار قديمي اش سلام ميده...
1،028
1398/04/06