خیلی زود گذشت از روزایی که واسه بازی کردن با آدمکای اسباب بازیم، کل مسیر دبستان تا خونه شوق داشتم... از روزایی که وقتی پدرم از سر کار برمیگشت، ضربان قلبم از خوشحالی میرفت بالا... از روزایی که تند تند مشقام مینوشتم که برم تو کوچه با بچه‌ها فوتبال بازی کنیم... از روزایی که تمام دعدغه‌ام زنده نگه داشتن جوجه رنگیام بود... از روزایی که ذوق میکردم از همه چی... روزگار عجیبیه.. امروز ٣١ ساله شدم... امروز شمارو دارم
مهرداد صدیقیان | خیلی زود گذشت از روزایی که واسه بازی کردن با آدمکای اسباب بازیم، کل مسیر دبستان تا خونه شوق داشتم.....
2،196
1398/11/30