. هذیانهای بیامان یک خوابزده ا پنج صبح هرگز زمان خوابیدن نیست میگویمش و مینشینم به نشاندن طرحی، چیزی حتی اگر هوا هنوز تاریک باشد بالاخره چراغ هست و بـَـــ جمله از دهانم در نیامده بَـــ میرود آرام میجوم ادامهی امیدِ واهیام را جملهی ناقص حال مرا میگیرد نمیجومش تُفش میکنم بــرق و شمع جملهی کامل نور را بیشتر نمیکند بی خیال طرح میشوم موقت در پی یافتن شمعی، چیزی یافت نمیشود بیخیال شمع میشوم غیر موقت و بیخیالترِ طرحِ زاده نشده در آغوش میکشم چایِ همیشه همراهم را و مینشانمش در برِ توریِ نورسیده وام میگیرم از ماه برق نقرهفامش را و کیف میکنم در مامن حضورش با چای، بی طرح و آه که چه دلانگیزتر است چای کامل از طرح نیمهکاره و آهتر که چه کاملتر است نور مــاهِ ماه از برقهای بیثباتِ نورسیده ا ا برق میآید هوا روشن شده زمان خوابیدن است ا ا 📝 مل.ش #هذیان_های_بی_امان_یک_خواب_زده
25،014
488
1399/04/06