براى آخرين بار خانه ام را در چشم هات ترك مى كنم و نمى دانم براى آخرين بار پناه گاه دست هات دست هام را در پاييز رها مى كنى و نمى دانم براى آخرين بار مرورِ لبخندهامان را قدم مى زنيم و نمى دانيم براى آخرين بار در كوچه هاى كودكى چشم مى بندم و نمى دانم شايد ديگر هيچگاه پيدايت نكنم براى آخرين بار در ميانه هاى رقص به آغوش مى آيى دستم را به شنيدن صداى قلبت دعوت مى كنى شايد آخرين بار باشد آخرين قرار باشد و نمى دانيم براى آخرين بار رازقى ها و محبوب ها را آب مى دهم براى دلبركان خانه دانه مى ريزم براى آخرين بار جلوى آينه مى ايستم و چشم در چشم تو با خود زمزمه مى كنم [من هُنر پيشه ى اين زندگى ام] براى آخرين بار در آخرين اجرا روى صحنه مى روم براى آخرين بار پرده بسته مى شود و در پشت صحنه برف مى آيد تو نمى آيى برف همچنان مى آيد من و تو نمى دانستيم كه آخرين بار است حتى نمى دانستيم كه آخرين برف است و همه جا سفيد مى شود | سجاد افشاريان | آذر تهران هزار و سيصد و نود و هفت 📷 : @sarasasanee
سجاد افشاریان | براى آخرين بار خانه ام را در چشم هات ترك مى كنم
و نمى دانم
براى آخرين بار  پناه گاه دست هات 
دست ها...
464
1397/09/26