من ٨ سالمه تو ٦ سالته راهرو هاى تئاتر شهر چقدر شيرينى! يكمم ازت خندم ميگيره از تنهايى درومدم من١٢ سالمه تو١٠ سالته راهروهاى تئاتر شهر آتش بس گلزار گلزار من١٥ سالمه تو١٣ سالته راهرو هاى تئاتر شهر نيستى دم اتاق گريم نيستى بوفه سالن اصلى نيستى اتاق عمو اسكندر نيستى كه چايى بگيرى ...كجايى ؟ مريض شدى؟ موبايل ندارم كه بهت زنگ بزنم من ١٧ سالمه... چند سالت شده؟ چه شكلى شدى؟ بزرگ شدى؟ وقتى تو تئاتر شهر نيستى چيكار ميكنى؟ جز من دوست ديگه اى پيدا كردى؟ من ١٨ سالمه... تنها نشستم تو اتاق گريم فك ميكنم صداى پاتُ يادم بياد...فك ميكنم دم آب سرد كنى ميپيچى تو راهرو اتاق گريما ...خيال ميكنم دارى نزديك ميشى از تو راهرو ميشنوم كه ميپرسى شيدا رو نديدين؟چشمامُ ميبندم تو دلم دعا ميكنم كه خيال نباشه... باز ميكنم...تويى...خودتى... فقط يكم بزرگتر... يه روسرى ام بالاخره سرت كردى...تو برگشتى اون روز همه ى راهروها رو متر كرديم از عمو اسكندر چايى گرفتيم نمايش ديديم...من ٢٦ سالمه تو ٢٤ سالته... موندى پيشم... بزرگ شديم رفيق مونديم...ديگه هيچ وقت نرو جايى #تولدت_مبارك
شیدا خلیق | من ٨ سالمه تو ٦ سالته
راهرو هاى تئاتر شهر 
چقدر شيرينى! يكمم ازت خندم ميگيره
از تنهايى درومدم 
من١٢...
78
1398/09/26