تا وقتی بابا سرپا بود خیلی ازش عکس میگرفتم... از وقتی که پاهاش از کار افتاد دیگه دستم نمیرفت به عکاسی.. الانم هر روز و با بالا رفتن سن بابا و مشکلات کوچک و بزرگی که بعضا پیدا میکنه انگیزه ام کمتر و کمتر میشه و حتی روابطم با آدما هم خیلی محدودتر شده.. دیگه خیلی باید اتفاق خاصی بیوفته که من شور و شوق گذشته رو داشته باشم.. پ.ن: یادمِ که بابا آماده میشدن که برن منزل سیمین بانوی بهبهانی پ.ن۲: خیلی عکس گرفته بودم.. همش تو لپ‌تاپ بود و دزد نسبتا محترمی دزدید! کاش عکسا رو برام میفرستاد..!
صبا گرگین‌پور | تا وقتی بابا سرپا بود خیلی ازش عکس میگرفتم... از وقتی که پاهاش از کار افتاد دیگه دستم نمیرفت به عکا...
0
1398/03/01