نظر استاد بزرگ سینمای ایران در ارتبآط با عشق «عشق نتیجه‌ی یک سوءتفاهم است و وقتی به تفاهم می‌رسیم عشق کم می‌شود بخش زیبایی از مصاحبه‌ی عباس کیارستمی با ماهنامه‌ی «تجربه» - مرداد 91 پرسش: در چند موردی که با موضوع عشق در روابط عاطفی زن و مرد کار کرده‌ای، همیشه آن را در بحران مطرح کرده‌ای. از «گزارش» گرفته تا همین فیلم آخر. «گزارش» که حتماً به تجربه‌ی شخصی در آن سال‌ها بر می‌گردد، در «زیر درختان زیتون» با آغاز یک عشق سروکار داریم که از ابتدا در سوءتفاهم و بحران است، و «کپی برابر اصل» که انگار زن و مردی می‌کوشند دوباره بر بحران قبلی فائق شوند و نمی‌توانند تا همین فیلم «مثل یک عاشق» که اصلاً دو نوع عشق و بحران و هر دو در بحران... انگار این دغدغه‌ی ذهنی است؟ پاسخ: همه‌اش بحرانی است چون بحران بخشی از عشق است. نمی‌توانیم فکر کنیم که دو انسان که به‌کلی باهم متفاوت‌اند در کنار همدیگر زندگی عاشقانه داشته باشند و سال‌ها ادامه بدهند. البته موارد استثنائی هم داریم. بگذار از آخرین فیلم عاشقانه‌ای که دیدم مثال بزنم. فیلم «عشق» میشائیل هانکه. پیرمردی 80 و چندساله با گفتن ده‌ها قصه‌ی عاشقانه همسرش را خفه می‌کند. این برای من یک تراژدی تکان‌دهنده بود. اول از پرسوناژ خوشم نیامد اما بعد فکر کردم شاید حقیقتی در آن است و این سؤال که آیا این نوع زندگی به آدم تحمیل نمی‌شود؟ یا این واقعیت دارد که وقتی مجوز می‌گیری می‌توانی همراهِ زندگیت را که ادعای عاشق بودن بر او را داری به این شکل مخوف از بین ببری؟ این نتیجه‌ی خشم انباشته‌شده‌ی سالیان نیست؟ خشمی که کسی یارای ابراز و جرأت بیانش را ندارد. من هرچه می‌شنوم همه دارند از هم می‌نالند. پس ناگزیرم نتیجه بگیرم که ذات کار ایراد دارد. خود رابطه اشکال دارد. نمی‌دانم این جمله‌ی درخشان را چه کسی گفته ولی درخشان است که «عشق نتیجه‌ی یک سوءتفاهم است و وقتی به تفاهم می‌رسیم عشق کم می‌شود». احساس خیانت چرا به کسی دست می‌دهد؟ ناشی از همین سوءتفاهم است. مثل این است که پای برهنه‌ات را روی یک میخ یا پونز بگذاری و بعد بگویی عجب پونز بدی بود. پونز خوب وجود ندارد. یعنی نمی‌توانی بگویی پس از چندسال، که همراه زندگی من همراه بدی بود. این قیمت عشق است. عشق هم زمانی دارد. مهلتی که تمام می‌شود. نشئگی دائمی نیست. در فیلم «مثل یک عاشق» پسر جوانِ دیگری عکسی از دختر را به عاشقش نشان می‌دهد که او را به‌هم می‌ریزد و پیرمرد فرهیخته‌ی ما جمله‌ای به او می‌گوید که در واقع تعریف و مصداق یک مصراع زیبای خودمان است که «جگر شیر نداری سفر عشق مکن». ادامه در کامنت
16
1399/02/04