هفدهم تیر.. سال۷۲ پدر,ساعت ۱۰ صبح عزم سفر ابدی کرد و...رفت و ۸ سال بعد،بازدر ۱۷ تیر،این بار سال ۸۰،مادربزرگ عزیزتر ازجان ،به سرای یار شتافت و...رفت .(چقدر این روزها کم داریمش). و چندین سال بعد از آن در سال ۹۵،در غروب یک ۱۷ تیر دیگر،بزرگی از خانواده‌که با لذت «عزت جان» صدایشان می زدیم ...باز رفتند.هرسه در یک روز! به فاصله چندین سال. حکمتش را نمی دانم اما انچه از این روز سنگین برآمده برای این قلم،قدر دانستن نفس گرم عزیزانی است که «هستند»،که باور این که، آدمی «آه» است و «دمی». در این ازدحام دلشوره در این فراوانی«نداشته ها» در این بِستر پر از حادثه و در این ایام بی پروا،یک‌آن اگر خلوتی شد و جان برای دمی از هیاهو فاصله گرفت، شکر کنیم...از نای دل برای وجودعزیزانی که داریم.و برای سفرکرده هایمان‌به آسمان،رو به آسمان،نور و آرامش طلب کنیم....روزگار غریبی است،هوای هم را داشته باشیم...همین.
حبیب رضایی | هفدهم تیر.. سال۷۲ پدر,ساعت ۱۰ صبح عزم سفر ابدی کرد و...رفت 
و ۸ سال بعد،بازدر ۱۷ تیر،این بار سال ۸۰...
206
1398/04/17