🌿📚 با همان لبخند شيطان و هميشگي اش گفت: همين؟...خب سوال بعدي؟ بلافاصله گفتم: بهترين رُمان عاشقانه اي كه خواندي چه بوده؟ نگاه غريبي به من كرد. گفت: منظورت چيست؟ گفتم: همين!... فقط از روي كنجكاوي... گفت: *خانواده‌های خوشبخت همگی مثل هم خوشبخت هستند ولي خانواده‌های بدبخت، هر کدام بدبختی خاص خودشان را دارند…* زير لب گفتم:بد بخت؟! تا بدبختي چه باشد؟ و چقدر اين جمله اي كه خواند، برايم آشنا بود. اما يادم نمي آمد كه اين جمله آغازينِ كدام رُمان عاشقانه اي است كه خوانده ام؟ و گفت: حرف ديگري مانده كه نزده باشي؟ نگاهم را از چشمان جستجو گرش دزديدم و لَختي سكوت شد. نمي توانستم حرفِ ديگرم را بزنم! انگار داشت از من بازجويي مي كرد. دوباره گفت: گفتم حرف ديگري مانده كه نزده باشي؟ و من آرام گفتم: *فردا روز ديگري است* و او شايد فكر كرد كه اين جمله پاياني كدام رُمان عاشقانه اي است كه خوانده يا خواهد خواند؟ ❣️ ششم اُردي بهشت ماه نود و هشت تكه اي ديگر از #داستان_تب_خال به قلم خويش #روح_الله_حجازی #life #light #love #bright #dream #hope #god #lovestory
سید روح‌الله حجازی | 🌿📚
با همان لبخند شيطان و هميشگي اش 
گفت: همين؟...خب سوال بعدي؟
 بلافاصله گفتم: بهترين رُمان عاشقانه...
13
1398/02/06