هیچوقت نفهمیدم چرا به خودمان میگوییم اشرف مخلوقات. راستش من میان تمام آنچه در آسمان و زمین است، حقیرتر از این موجود دوپا نمیشناسم. این جانور حراف نه تنها بزرگترین دشمن خود و همنوعش است، که از هیچ خباثتی برای کریهتر کردن چهره مادرش، زمین، فروگذار نمیکند. این روزها که تهران با پروانههای قشنگش مثل رویاهاست، این روزها که زایندهرود دوباره زاینده رود شده، پر آب و خروشان، این روزها که ارومیه دارد گرد خستگی سالها را از چهره میگیرد و نفسی چاق میکند، مدام میاندیشم که شاید زمین همان بهشت موعود است که خودمان جهنمش کردیم. اصلا سیب بهانه بود، خدا باغ عدنش را دوست داشت که بیرونمان کرد. هی میگویید چرا خدا حواسش نیست؟ من میگویم خدا وقت ندارد، گرفتار شده از دست شرارتهای بیپایان ما. حالا هم شاید نشسته آن بالا دسته دسته فرشته انتظامات میسازد که در بهشت مراقب باشند کسی به درختان آسیب نزند، پرندگان و حیوانات را آزار ندهد و در جوی شیر و عسل به شکل غیرمجاز پریدریایی شکار نکند. این آدمیزادی که من میشناسم بعد مرگش هم جز دردسر و خرابکاری ندارد. (ورق بزنید)
347
19
1398/03/12