حالا بگو ببینم، چه حالی داری که بالاخره می تونی غزل خداحافظیو بخونی؟ عالی است لِنی. خودت یه روزی مزه اش رو می چشی. اما عجله نکن. خوبیش به اونه که خودت نخواسته سراغت بیاد. غافلگیرت که بکنه مزه اش بیشتره. - تو باید خیلی چیزها دستگیرت شده باشه، هیچ سردرآوردی؟ - نه، هیچ! خوش بودی؟ البته منظورم اینه که اسکی به کنار. نه، من تونستم جا خالی بدم و آلوده نشم. برای همین غصه رفتن رو ندارم. هیچ افسوسی نمی خورم. پس باید این چیزی که در مشرق زمین اختراع کردن حقیقت داشته باشه. اسمشو گذاشته اند چی؟ ... همون بی اعتنایی به خوشی و درد؟ نه، لنی، این که می گی حکمت رواقیه، شرقیها اختراعش نکرده اند. مال یونانیهاست. تو اونو با یوگا قاطی می کنی. خوب یونانی باشه. ارنست، راستشو بخواهی سر ما کلاه گذاشتن. آن بالا، همانجا که هیچکس نیست یک نفر هست که به ریش ما می خنده. تو گربه چه شایر رو دیدی؟ من ندیدم. اما بچه که بودم برام تعریف کردن. یک ادای خنده هست اما خنده ای پشتش نیست. آن بالا هم همین طور. یک خنده هست، همه اش تمسخر اما پشتش کسی نیست. ببینم، لنی چه خبر شده، زبان باز کردی؟ چی میشه؟ هرقدر هم که حرف بزنم چیزی نمی گم. چون گفتنی ندارم. خداحافظ گاری کوپر / رومن گاری #marilynmonroe
حبیب مجیدی | حالا بگو ببینم، چه حالی داری که بالاخره می تونی غزل خداحافظیو بخونی؟
عالی است لِنی. خودت یه روزی مز...
27
1397/11/06