جواد یک راننده تاکسی است که پس از خدمت، توسط دو مرد ناشناس مورد حمله قرار می گیرد و ماشینش آسیب دیده است. او داستان را به دوست نزدیک خود، اصغر، که دارای یک رستوران است، می گوید. آنها دریافتند که مسافر، مریم، زن ثروتمند است که دو بار قبل از ازدواج و همسرش فوت کرده است. او آنها را به شخص دیگری به نام مغعدامپور معرفی می کند که پدر نیما است، مرد جوان که باید به جایی جاواد مجازات شود. مقادامپور از نیما بی اطلاع است و جواد و اصغر را به او می رساند. به زودی معلوم می شود که نیما به عنوان یک گروگان گرفته شده است. جاواد و اصغر بر این باورند که این یک رویکرد ایده آل برای به دست آوردن مقدار قابل توجهی از پول است، اما برای کسب پول به اندازه کافی هماهنگ نیستند، اما آنها باعث می شوند تا نیما به مریم برسد.