دیالوگ های ماندگار سریال شبکه نمایش خانگی قورباغه (1399)

(نوید محمدزاده): لعنت به همتون که واسم وسیله نیستید
فقط قصدتون برام مهم نیست
احساس تون بهم مهمتره
(صابر ابر): قلم، فشنگ، یه چیز تیز یا حتی انگشت؛
مهم اینه یه چیزی داشته باشی که بقیه ازت فرمان ببرن...
(صابر ابر): همیشه دوست داشتم بدونم آدما قبل از مرگ به چی فکر میکنن، به کجا زل میزنن، الان میفهمم، به هیچ جا!
(صابر ابر): شاید اگه دروغ نبود،
زندان کم میومد،
گلوله برای اعدام کم‌ میومد،
کمتر خونواده ای کنار هم زندگی میکردن،
شاید اگه دروغ نبود...
(صابر ابر): پدرم همیشه میگفت تو هزارتا جون داری!
فکر نمیکنم هیچکس به اندازه من مرگ رو به چشمش دیده باشه.
(صابر ابر): برنده کسیه که مثل عنکبوت آروم و بی صدا به یه سمتی بره که هیچکس فکرشو نمیکنه!
حقیقتی که در ذهن شما شکل میگیرد، روزی تبدیل به واقعیت خواهد شد، پس این یک داستان واقعی است.
(نوید محمدزاده): همیشه بزار یه چیزی کم باشه، تا بگردن پیداش کنن!
(صابر ابر): همه چیز خوب پیش میره تا وقتی همه چیز مخفیه. همه چیز شوخیه تا وقتی درد نکشی. همه چیز دروغه تا وقتی حقیقت تاریکه.
(صابر ابر): شیطنت های کوچیکی که تو گذشته انجام دادی، جنگای بزرگین که باید تو آینده باهاشون رو به رو بشی.
جنگی که ممکنه قدرت رو همین قدر راحت
ازت بگیره و تو رو تبدیل کنه به یه اسیر جنگی!
(صابر ابر): احساس میکنم تازه بدنیا اومدم، به اندازه یه حیوون وحشی قدرت دارم!
(صابر ابر): بابام همیشه میگفت تو هزار تا جون داری نمیدونست من از هر کس دیگه ای بیشتر مرگ و به چشمام دیدم.
(صابر ابر): قورباغه ها، اونا همیشه باعث مرگ من میشن، حتی تو خواب!