"Zemnako" یک مرد جوان است که متوجه می شود که پس از بمباران شیمیایی حلبچه عراق در سال 1988 توسط صدام حسین، او به ایران آورده شده و توسط یک زن ایرانی پذیرفته شده است. به عنوان یک مادر تنها او نمیتوانست یک شناسه ایرانی برای او بیاورد. هنگامی که مادر پرستار او از بین می رود، تصمیم می گیرد برای پیدا کردن بستگانش به کردستان عراق برود.