حواشی «حمید سمندریان» (9 حاشیه)

در تاریخ شنبه ۸ اسفند (۱۳۸۸) و با همت معاونت اجتماعی شهرداری تهران و با حضور محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، تماشاخانه‎ی شماره‎ی دو ایرانشهر در خانه‎ی هنرمندان ایران به پاس یک عمر حضور هنری حمید سمندریان به نام این چهره‎ی نامدار عرصه‎ی هنر ایران نامگذاری شد.
همزمان با این اتفاق نمایشگاهی از پوستر نمایش‌های سمندریان در طول سال‌ها کارگردانی نیز در خانه‎ی هنرمندان برپا شد و آن‌طور که محمدباقر قالیباف گفت، قرار بر این شد که تندیس این هنرمند هم در «تماشاخانه‎ی سمندریان» نصب شود. همچنین شهردار تهران از نمایشگاه پوستر و کاریکاتور سمندریان دیدن کرد و برای اجرای نمایش «گالیله» که سمندریان قرار بود اجرا کند، قول همکاری داد. علاوه بر این‌ها، در این روز از کتاب «این صحنه خانه‎ی من است» سمندریان نیز رونمایی شد.
بسیاری بر این نکته تأکید دارند که سمندریان در تمام محافل و نشست‌ها جز از تئاتر، درباره‎ی چیزی صحبت نمی‌کرد. حتی چند روز قبل از درگذشتش از گذشته‎ی تئاتر و مسائل امروزش می‌گفت و اظهار امیدواری کرده بود که اگر عمری باقی باشد، باز هم بتواند یک تئاتر به صحنه بیاورد.
اسماعیل شنگله، خود را اولین شاگرد حمید سمندریان می‌داند و می‌گوید از سال (۱۳۳۸) که هر دو کارمند اداره‎ی "هنرهای دراماتیک" بودند با هم دوست شدند و هر روز مسیر خانه تا اداره را پیاده می‌رفتند تا از تئاتر بگویند. شنگله این دیدارها و گفتارها را کلاسی شفاهی برای خود دانست که باعث افزایش اطلاعات وی از تئاتر شده و منجر به رفتن شنگله به اتریش و آلمان برای تحصیل در این رشته شد. شنگله یکی از مدرسان آموزشگاه سمندریان نیز بوده‌است.
همکاران قدیمی حمید سمندریان با این‌ که وی را کارگردانی سخت‌گیر و جدی معرفی می‌کنند، اما در عین حال بر شوخ‌ طبعی و مهربانی او تأکید دارند. دوستی و رفاقت وی با بازیگران و دیگر عوامل نمایش‌هایش همیشه زبانزد اهالی تئاتر بوده‌است. بسیاری به لبخند سمندریان و احوالپرسی‌های وی با دانشجویانش اشاره کرده‌اند و این‌که او همواره با لبخند به دیدار شاگردانش می‌رفته‌است.
از تأثیرات حمید سمندریان در تئاتر ایران می‌توان به مواردی اشاره کرد: جاانداختن رئالیسم به جای ناتورالیسم و ملودرام و پریمیتیو معمول در تئاتر ایران، دوری‌ جستن از درشت‌نمایی و دگرگونه‌ نمودن شخصیت و به‌کرسی‌ نشاندن استیلیزاسیون و ایجاز و ایهام و استتیک معنی‌دار در تئاتر دهه‎ی (۱۳۴۰) ایران، امتزاج دستاوردهای کنستانتین استانیسلاوسکی و برتولت برشت و وسولد مایرهولد با تئاتر نوین آلمان پس از جنگ جهانی دوم و برقراری معنایی تکنیک و محتوایی با دست‌بازی به همه‎ی امکانات بشری در زیرساخت و ساخت کاراکتر در تمامی دوران کارهای پویای تئاتر سمندریان
بهرام بیضایی که هنگام مرگ سمندریان در امریکا به سر می‌برد، همان روز از درگذشت وی آگاه شد و یادداشتی به نامِ «یادمانِ سمندریان» در سوگَش نگاشت که در واپسین سطر آن می‌گوید: «نمایش داغ‌دارِ اوست!»
حمید سمندریان نویسنده، مترجم و استاد شاخص تئاتر ایران که از بیماری سرطان لوزالمعده رنج می‌برد، حدود ساعت ۵ صبح روز پنج‌شنبه ۲۲ تیرماه (۱۳۹۱) در سن ۸۱ سالگی به علت عوارض ناشی از بیماری سرطان لوزالمعده در منزل خود دیده از جهان فروبست.
این اتفاق در حالی افتاد که همراهان و شاگردان همیشگی‌اش تصمیم گرفته بودند برای بهتر شدن حال استادشان، بار دیگر اجرای نمایش «بازی استریندبرگ» را که وی سال‌ها پیش به صحنه برده بود با همان بازیگران قبلی یعنی هما روستا، رضا کیانیان و احمد ساعتچیان در پاییز به صحنه ببرند و حتی بخشی از تمرینات اولیه‎ی این نمایش نیز در منزل شخصی وی آغاز شده بود.
سمندریان بارها اعلام کرده بود که دوست دارد نمایش «زندگی گالیله» را روی صحنه ببرد. دلیلی که خود این‌گونه شرحش داد: «زندگی گالیله در واقع افراطی‌ترین درامی است که دوست دارم آن را اجرا کنم، اما شرایط به‌گونه‌ای نیست که بتوانیم زندگی او و سکوت تحمیلی پنجاه‌ساله‌اش را اجرا کنیم. از آن‌جا که طعنه‌های اندک من در نمایش «ملاقات بانوی سالخورده» مضر شناخته نشده و همین‌طور با اصراری که به ادامه‎ی کارم وجود دارد، بار دیگر وسوسه شدم تا نمایش زندگی گالیله را به‌ عنوان وصیت نامه‎ی زندگی هنری خود اجرا کنم.» امری که هربار به‌دلایل مختلف انجام نگرفت.
تا سرانجام خبر از اجرای نمایش «بازی استریندبرگ» که وی سال‌ها پیش به صحنه برده بود با همان بازیگران قبلی یعنی هما روستا، رضا کیانیان و احمد ساعتچیان به گوش رسید.
پس از انقلاب (۱۳۵۷) ایران و در پی انقلاب فرهنگی و پاک‌سازی دانشگاه‌ها از بسیاری از استادان، حمید سمندریان نیز به دلیل سوءظن به گرایش به کمونیسم به دلیل ترجمه‎ی «دایره‎ی گچی قفقازی» از فعالیت دانشگاهی منع شد. در نتیجه سمندریان به ناچار رستورانی باز کرد تا خودش و چند نفر از دانشجویانش اگرنه از طریق تئاتر، بلکه از راهی شرافتمندانه زندگی کنند. پس از مدتی با وساطت شاگرد سابق وی، بهروز غریب‌پور که در آن دوران مورد وثوق بعضی از کسانی بود که به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان وارد شده بودند از این اتهام تبرئه شده و قرار شد سمندریان به دانشکده‎ی "هنرهای زیبا" برگردد.
سمندریان درباره‎ی دوران و گرایشش به تئاتر می‌گوید: من از اول با خودم شرط کرده بودم هر طوری شده تئاتری بشوم. حتی شاگرد ویولن آقای ذوالفنون بودم. وقتی ایشان می‌دید من کلاس حسین خیرخواه هم می‌روم، به من می‌گفت برو آن‌جا. این‌جا توی کلاس ویولن وقتت تلف می‌شود. می‌گفت من نمی‌خواهم روی علاقه‌ات حرف بزنم اما این پرش «آرشه» که به تو گفتم، باید یک هفته وقت بگذاری تا خوب یاد بگیری. نیا این‌جا و وقتت را تلف نکن. من هم آمدم خانه و یک شب گریه کردم و دیگر نرفتم. رفتم کلاس حسین خیرخواه. تئاتر را ترجیح دادم.