دلم براي خنده هايت تنگ مي شود... تو هميشه جلو تر از مني .. گويي راز هستي را زودتر از من كشف مي كني .. اينجا ايستاده ام و در موسم خيالم در اخرين يخبندان ها ترا حس مي كنم كه گوشه اي قهقهه سردادي.. و من از خيال شادماني كودكانه ات سرمست مي شوم.. در لو كيشن ام...قبل از فيلمبرداري..قبل از انكه به مدد ياران و با گريم و كلاه گيس و لاك و البسه وچه وچه و چه به نقش ديگري درايم كه فرسنگها از من دور است...در فصل زمستانيم با اينكه همه مي گويند اخرين برفها در راهند اما مي دانيم لاله ها بزودي با رنگهاي الوان بيرون خواهند امد ودرخت هاي سيب وگيلاس باغ جشن خود را بر پا خواهند كرد ...چرا كه نرگس معطر. قبل از ان به پيشواز امده و ديگر كسي زمستان را جدي نمي گيرد... همه منتظر روشنايي روزگار نو هستيم ....روشنايي كه تو بر ترين سر چشمه آني
شهره لرستانی | دلم براي خنده هايت تنگ مي شود... تو هميشه جلو تر از مني .. گويي راز هستي را زودتر از من كشف مي كني ...
63
1396/11/20