مى توان ساعات طولانى با نگاهى چون نگاه مردگان،ثابت خيره شد در دود يك سيگار خيره شد در شكل يك فنجان در گُلى بيرنگ بر قالى در خطى موهوم بر ديوار مى توان با پنجه هاى خشك پرده را يكسو كشيد و ديد در ميان كوچه باران تند مى بارد كودكى با بادبادكهاى رنگينش ايستاده زير يك طاقى گارى فرسوده اى ميدان خالى را با شتابى پُر هياهو ترك مى گويد مى توان بر جاى باقى ماند در كنار پرده، اما كور، اما كر (فروغ فرخ زاد)
سحر جعفری‌جوزانی | مى توان ساعات طولانى
با نگاهى چون نگاه مردگان،ثابت
خيره شد در دود يك سيگار
خيره شد در شكل يك فنجان
...
791
1396/12/22