من از اين سرزمين چه خواستم جدا از تكه اى نان گوشه اى سرشار از اطمينان جيبى سير....و مُشتى آفتاب آرام.... بارانى از دوست داشتن و پنجره اى باز به سوى آزادى و عشق. من بيش از اين چه خواستم كه هرگز....نبود. تا كه نيمه شبى دروازه اى را شكستم رفتم ....... براى هميشه رفتم. #شيركو_بيكس #
26،157
322
1396/12/20