. چمدان مى بندم و پر مى گشايم به سمت كاشانه ام دبى شهر عريانى دروغ است شهر تب دار از هجمه ى نمى دانم چه كسى ها! من از اين همه هجو و دروغ و ساختمان و آهن تفتيده به زير آفتاب ! از اينهمه آدم بدنبال هيچ ! از اينهمه ماشين و جاده هاى به سمت نمى دانم كجا ! مى ترسم . اينجا شهر من نيست . اينجا زبان من ،فخر است و توان تحملش كم. اينجا من اصالت دارم و ايشان تازه به دوران رسيدگانند كه اصالتم را لهيده در چمبره تمسخر خود مى خواهند . من رخت خود در اين شهر نگسترده ،جمع مى كنم. اينجا جاى من نيست . امن نيست . رها نيست، اين قلب در قفس سينه اسير شده ام . مى روم جايز نيست . من رفتم. خداحافظ عكس و نوشته :تينا پاكروان
تینا پاکروان | .
چمدان مى بندم 
و پر مى گشايم به سمت كاشانه ام
دبى شهر عريانى دروغ است 
شهر تب دار از هجمه ى نمى د...
80
1396/07/20